عجیب ترین شب عمرم بود، دلیلش را نمی دانستم ولی به شدت ان را احساس می کردم،
گوی ی که روحم در تکاپوی رهایش از تنم هست و مرتب به خود می گفتم که این چه
احساسی َبس غریبی است. از خود بیگانه شده بودم. گوی ی این منی دیگر هست و نه م ِ ن
خودم.
ِس
در پی اندک ارامشی بودم تا خود را از این احسا مرموز و ناشناخته و در هم شکننده
رهای ی جویم و تنها کسی که می توانست مرا ارام سازد معشوقه ای بود که سالها از ا ِ ن من
بود. معشوقه ای فراتر از یک ب
ِمن
ت برای برده.
در چار چو ِ ب اتاقکی در خوابگاه با قدمهای ی بلند و سریع به طوا ِ ف مرک ِ ز این اتاقک می
گردیدم. به حدی که سرگیجه نیز به این اشفتگی درونی پیوست. مرتب به معشوقه ام تماس
ِب
می گرفتم ولی گوی ی که کسی در پشت ان صنعت نوظهور نبود. دقایق در ان ش عجیب
و شگ فت انگیز به ساعتها مبدل شده بودند. گوی ی که زمان از زمان کندتر و کندتر می
گذشت. اشفتگی ام به اشوب رسید. این برده ی بت پرست به دیوانگی محض رسیده بود و
تماسها پ ی در پ ی گرفته می شدند به گونه ای ی که شمارش انها از دستم خارج شده بود.
نمی دانستم چرا معشوقه ام مرا از ان دوردست ها نمی بیند و مرا در نمی یابد. اری!
دانلود رایگان : دانلود رایگان کتاب خواب معشوقه
© کليه حقوق محصولات و محتوای اين سایت متعلق به مدیر سایت می باشد و هر گونه کپی برداری از محتوا و محصولات سایت پیگرد قانونی دارد.