زندگی پره اتفاقه..میشه اسمشو گذاشت تقدیر سرنوشت هردو باهم من و تو نگاهت ارزوی من نگاهم ارزدی تو باهم زیر یک سقف در یک مامن پر ارامش مامنی برای ما تا قسمت کنیم تنهایی هایمان را… یه مامن آروم…یه خوابگاه با اعصاب خوردی در خونه رو با کلیدم باز کردم و رفتم تو. مامان به محض دیدنم سریع از آشپزخونه بیرون اومد دانلود رمان خوابگاه جوری بغلم کرد که یه لحظه هاج و واج موندم. انگار که بیست ساله رفته باشم خارج و و تازه برگشتم.
چرا اینقدر دیر اومدی ؟؟ تعجب کردم… واااا !!!
از خودم جداش کردم و گفتم:
– مادرِ من، من که نیم ساعتم طول نکشید تا رفتم و اومدم!
همون طور که میرفت سمت آشپزخونه گفت:
– یاسمین تو هنوز مادر نشدی که بفهمی وقتی بچه ادم دیر میاد خونه ادم چه حالی پیدا میکنه
منم راهمو کج کردم سمت اتاقم و گفتم:
– مامان یه جور میگی دیر کردی انگار گفته بودم نیم ساعته میرم و سه ساعت کارم طول کشید.
نیم ساعت رفتم تا سری کوچه و اومدم این که دیگه اینقدر دل نگرونی نداره!
و پریدم تو اتاق و درو بستم…
همیشه کارش همین بود.
اگه از اون موقعی که مشخص کردی یه دقیقه دیرتر برمیگشتی خونه کلی بیمارستانا و کلانتری ها
و پزشک قانونی ها رو زیر و رو میکرد…
از همینش زیاد راضی نبودم، انگار نه انگار که من یه دختر ۱۸- ۱۹ ساله ام. امشب میخوام
جواب کنکورمو بگیرم هنوز مادرم نگرانه که من چرا به جای نیم ساعت ۳۵ دقیقه بیرون بودم
بی حوصله مانتومو از تنم بیرون آوردم و در کمدمو باز کردم و یه پیراهن سفید و صورتی دراوردم و پوشیدم.
شلوار لی مو هم درآوردم و یه شلوارک مشکی جاش پوشیدم…
دانلود رایگان پی دی اف خوابگاه : خوابگاه
© کليه حقوق محصولات و محتوای اين سایت متعلق به مدیر سایت می باشد و هر گونه کپی برداری از محتوا و محصولات سایت پیگرد قانونی دارد.