کتاب رمان سرگشتهی ناز نوشتهی ملیحه جلیلاوی، داستان نازلی تبریزی، دختری درد کشیده است که با بازگشت غریبهای آشنا به زندگی تاریکش این تاریکی فزونی مییابد و گذشتهی همیشه مجسم برای نازلی قصه مجسمتر میشود. حال این بازگشت قرار است پیامدهایی به دنبال داشته باشد، پیامدهایی از تلخی و شیرینی از غم و شادی از عشق و عشق و در آخر عشق.
در بخشی از کتاب رمان سرگشتهی ناز میخوانیم:
کشان کشان به طبقهی پایین بردم. میدانستم این رفتار برای چیست. آیلی نمیخواست دوباره شروع کنم و گویی من میخواستم. عالم بیخبری در این موقعیت بهترین راهِ فرار بود! همه در تکاپو بودند.
سالن خالی از مبلمان بود و به جای مبل و صندلیهای سلطنتی، صندلیهای معمولی گذاشته شده بود. برای رضایتِ آیلی و فرار از آن چشم غرهها که دنیایی حرف پشتِ پرده شان پنهان بود روی یکی از صندلیها نشستم و به نقطهای دور زل زدم گرچه گوش هایم همهمهی توی سرسرای خانه را میشنیدند. صدای بم و متینش را میانِ صدها صدا تشخیص میدادم.
در این هفت روز اینجا بود. علارغم اصرارهای همه قبول نمیکرد شبها بماند و به هر جا سکونت داشت میرفت. سرم را به استیلِ صندلی تکیه دادم و به سرسرا زیر زیرکی نگاه کردم. کنارِ چند مرد که پشتشان به من بود ایستاده بود. سرسرا عریض بود و به همین دلیل چند نفره آن جا تجمع کرده بودند. حسرتِ نگاهم را بدون نگاه به آینه هم میدیدم. چه میشد اگر قبل از مرگم آن موهای مردانه و مشکی را ن وازش میکردم؟
دانلود رایگان پی دی اف سرگشتهی ناز : سرگشتهی ناز
© کليه حقوق محصولات و محتوای اين سایت متعلق به مدیر سایت می باشد و هر گونه کپی برداری از محتوا و محصولات سایت پیگرد قانونی دارد.