کتاب یک مرد ناشناخته، اثری نوشته ی آنتون چخوف است که اولین بار در سال 1893 به چاپ رسید. قاتلی بی نام و نشان (راوی داستان) مأموریت دارد تا به خانه ی اورلف، پسر سیاستمداری بلندپایه، نفوذ کند؛ سیاستمداری که توسط یک گروه شورشی و افراطی ناشناخته، به عنوان «دشمنی جدی» در نظر گرفته می شود. راوی که در پوشش یک خدمتکار به خانه اورلف وارد شده، از همه ی اعضای خانواده جاسوسی می کند و با عادت های عجیب و گاهاً احمقانه ی این خانواده ی ثروتمند آشنا می شود. علاوه بر این، رفتار سرد و نه چندان صمیمانه ی اورلف با معشوقه اش، زینایدا، ذهن راوی را به خود مشغول می سازد. با گذشت زمان، افکاری به ذهن راوی می رسد که تمام مسیر زندگی و مأموریت او را با تغییر مواجه خواهد کرد.
خلاصهای از کتاب
فردی بی نام و نشان (راوی داستان) مأموریت دارد تا به خانه مردی سیاستمدار به نام اورلف، پسر سیاستمداری بلندپایه نفوذ کند؛ سیاستمداری که توسط یک گروه شورشی و افراطی ناشناخته، به عنوان «دشمنی جدی» در نظر گرفته می شود. راوی که در پوشش یک خدمتکار به خانه اورلف وارد شده، از همه اعضای خانواده جاسوسی می کند و با عادت های عجیب و گاهاً احمقانه این خانواده ثروتمند آشنا می شود.
مرد ناشناس در عین جاسوسی درگیر زندگی شخصی اورلف شده و با آمدن معشوقه اورلف به خانه اش، داستان رنگ و بویی دیگر می گیرد. رفتار سرد و نه چندان صمیمانه اورلف با معشوقه اش، زینایدا، ذهن راوی را به خود مشغول می سازد و با گذشت زمان، افکاری به ذهن راوی می رسد که تمام مسیر زندگی و مأموریت او را با تغییر مواجه خواهد کرد.
مرد ناشناخته عاشق زینایدا شده و زمانیکه تنفر زینایدا را نسبت به اورلف می بیند پیشنهاد فرار از سن پترزبورگ به سمت پاریس را به او میدهد و آن دو با نوشتن نامه ای به اورلف از آن خانه می روند در حالیکه زینایدا حامله است.
آن دو ابتدای سفر خود با یکدیگر صمیمی بوده و دوستان خوبی برای هم می شوند تا وقتی که زینایدا متوجه عشق مرد شده و از او به خاطر عدم صداقتش دلخور می شود. بعد از مدتی زینایدا دختر خود را به دنیا می آورد ولی فردای آن روز با خوردن سم به زندگی خود خاتمه می دهد. مرد ناشناسبا عشق خود به زینایدا مشغول به بزرگ کردن دختر او شده ولی بعد از مدتی به دلیل بیماری سل، به پترزبورگ بازمی گردد تا دختر اورلف را به او بسپارد ولی با عکس العمل عجیب او مواجه می شود.
جملاتی از متن کتاب
1- من روز به روز بیشتر تشنه ی این زندگی معمولی و یکنواخت می شدم و این تشنگی شدید و آتشین داشت مرا از پا درمی آورد. من شیفته ی آرامش روحی، سلامتی، هوای سالم و بی نیازی بودم. مثل یک آدم خیال پرداز شده بودم و درست مثل یک خیال پرداز نمی دانستم که در دنیای واقعی به دنبال چه هستم.
2- – منظورم این است که شاید این که ما موجوداتی فانی و منفور و سرکش از فرمان خدا هستیم. همه اینها برای نسل های بعد که پس از ما زندگی خواهند کرد، لازم است. به عبارت دیگر به نظر من، اگر خواست خدا در کار نباشد، حتی یک تار مو هم از سر ما بر زمین نمیافتد. هیچ چیزی چه در طبیعت و چه در وجود انسان از این قاعده مستثنا نیست. وجود هر چیزی که در این دنیا هست حتماً لازم و ضروری بوده و همه چیز به بهترین شکل بنا شده است. پس چه دلیلی دارد که ما اینقدر نگران باشیم و نامههای ناامیدانه بنویسیم؟
3- بیا زندگی کنیم! خورشید روزی دو بار طلوع نمیکند، ما هم دوبار به دنیا نمی آییم. هر چه زود تر به آنچه از زندگی ات باقی مانده بچسب…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.