داستان موشها و آدمها زندگی دو کارگر ساده و روزمزد،
به نام های «جورج» و «لنی» است که در کالیفرنیا به دنبال
پیدا کردن کار به هر مزرعهای سر میزنند. در تمام داستان
لنی و جورج آرزوی داشتن زمینی که به خود آنها تعلق داشته
باشد را در سر دارند.
آرزوی بزرگ لنی داشتن یک مزرعه
شخصی با دهها خرگوش است. به اعتقاد گروه زیادی از خوانندگانِ داستانِ تاثیرگذارِ موشها و آدمها، رویای لنی نشاندهندهی
رویای آن گروه از کارگران آمریکایی است که در سال
۱۹۲۹ به دلیل رکود اقتصادی آمریکا استثمار شدند
و جان اشتاین بک به خوبی در این داستان، این رویا را از زبان شخصیتهایش روایت میکند. رویای مشترک جورج
و لنی که باعث شده تا آنها به هم وابسته باشند و رفاقت خوبی مثل یک پیمان برادری بین آنها برقرار باشد.
جورج، مردی ریزه اندام، چابک و وفادار و لنی مردی
درشت هیکل اما از نظر ذهنی عقب افتاده است که مثل کودکان
رفتار میکند. لنی بیش از حد مهربان است و محبتها و
بیاحتیاطی های او باعث خرابکاریهایش میشود.
در مقابل، جورج مراقب لنی است و سعی میکند مانع خرابکاریهای او شود. آنها جز این دوستی چیز دیگری ندارند و به
داشتن هم دلخوش کردهاند. اما رفتارهای لنی همیشه برای آنها دردسر ساز است.
جان اشتاین بک در کتاب موشها و آدمها، تنهایی کارگرها، زندگی سخت آنها و آرزوهای بربادرفتهشان را به تصویر میکشد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.