از گور برگشته

هیوگلاس نمی خواهد بمیرد چرا که یکبار مرده است.
کوه های راکی سال 1823 شکارچیان شرکت خز کوه های راکی زندگی سختی لب مرز دارند. هیوگلاس شکارچی حرفه ای و یکی از مورد اعتمادترین افراد گروه است. که با یک خرس گریزلی درگیر می شود و مرگ را جلوی چشمانش می بیند. زخم های شدیدی بر بدنش ایجاد می شود و احتمال زنده ماندنش خیلی کم است. به دو نفر از نیروهای شرکت دستور داده می شود تا زمان مردن او در کنارش بمانند. اما آن دو نفر از ترس حمله ی دوباره ی خرس، تفنگ و کلاه هیوگلاس را بر می دارند و او را با آن زخم ها به حال خود رها می کنند. هیوگلاس آن دو نفر در حالی که او را با آن شرایط تنها می گذارند می بیند، پس تلاش می کند تا زنده بماند و از آن ها انتقام بگیرد. او با اراده ای مثال زدنی ، خود را هوشیار و زنده نگه می دارد و در یک سفر سه هزار مایلی، طبیعت وحشی مرزهای خشن آمریکا را می پیماید، تا از مردانی که به وی خیانت کرده اند انتقام بگیرد.