شیدای منتظر 4

کافه رمان

چکیده کوتاه مطلب

شیدای منتظر بخش چهارم دربخش هایی از این رمان می خوانید : شیدای منتظر : من و بهراد به اتاق رفتیم و روی صندلی روبه روی هم نشستم . انگار اولین باری بود که با او دیدار می کردم. قلبم داشت تند تند می تپید و هیچ حرفی برای گفتن نداشتم ، در دل گفتم […]

شیدای منتظر بخش چهارم

دربخش هایی از این رمان می خوانید :

شیدای منتظر : من و بهراد به اتاق رفتیم و روی صندلی روبه روی هم نشستم . انگار اولین باری بود که با او دیدار می کردم. قلبم داشت تند تند می تپید و هیچ حرفی برای گفتن نداشتم ،
در دل گفتم دیگر زمان آن رسیده که از اینجا بروم . من دیگر به اینجا تعلق ندارم . باید تمام خاطرات تلخ و شیرین و آن عشق بزرگ را از یاد ببرم . باید همه اش را همین جا بگذازم و سبکبار بروم . نباید خودم را گول بزنم که کسی اینجا به من نیاز دارد و یا عشق می ورزد.

 

Please wait while flipbook is loading. For more related info, FAQs and issues please refer to DearFlip WordPress Flipbook Plugin Help documentation.

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

0